bazarnews

کد خبر: ۱۳۵۴۷
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۵ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۴
یادداشت/
حس لعنتی سراغت می آید انگار یک دفعه شده ای مامور مترو حواست هست کسی از خط زرد لبه سکو عبور نکند و...
بازار نیوز - مثل عادت هر روزه ات با چشم های نیمه باز بعد از زنگ خوردن ساعت موبایلت خبرها را چک می کنی باز هم تهران آلوده است آن هم نه به علت پایین بودن کیفیت بنزین یا مدیریت بد شهرو یا خوروهای فرسوده و تک سرنشین حتی کمبود وسایل نقلیه عمومی، درد تهران فقط یک چیز است وارونگی.

 از خشم همراه با خواب آلودگی موبایلت را پرت میکنی و فحشی نثار زمین و زمان میکنی آدمی وقتی اول صبح تلخ می شود در کسری از ثانیه اتفاق تلخی که  در یک هفته گذشته افتاده مثل برق با کیفیت عالی و با صدای واضح  والبته کامل با جزِئیات در ذهنت اکران و تکرار می شود می شود .مثل گفته فلان آقای مسئول :آلودگی هوا یک اتفاق طبیعی است و این اتفاق همه جای دنیا می افتد و تازه ما چنان کردیم و چنان می کنیم که هیج کجای دنیا اینچنین نکرده اند.توی ذهنت میگویی خراب شود همه جای دنیا بلکه استانداردهایمان را  با فضایی ها مقایسه کنیم چون ظاهرا دیگر جاهای دنیا به گفته مسئولین ما  اصلا نمی توانند خوب زندگی کنند یا مثل ما از پس مشکلاتشان بر بیایند ، اف بر ما که زیاده خواهیم...
اصلا ولش کن اول صبحی باید به چیز بهتری فکر کنم تا بقیه روز زهر مارم  نشود .ذهنم را پرت میکنم به دیشب وفیلمی که دیدم به نام وارونگی ،داستان فیلم زندگی دختری را روایت می کند همه دوست دارند به جای او تصمیم بگیرن تا جایی که اورا از یک آدم مستقل تبدیل کنند به یک آدم جیره و مواجب گیر البته از این جا به بعدش کمی شبیه فیلم های هندی می شود دختر یکدفعه دچار انقلاب روحی می شود لبخند همیشگیش در دهانش می خشکد وبدل به یک زن قهرمان می شود .اصلا من همینطورم  ما همینطوریم جایمان تصمیم می گیرند جایمان حرف می زنند جایمان عمل می کنند و ما فقط مصرف کننده ایم یک روز طرح زوج وفرد ازدر ب منزل فردا هم حتما طرح از درب اتاق خوابمان شروع می شود ما حتی سوال نمی کنیم چرا فقط اجرا می کنیم . توی تاکسی خودت را تکه تکه می کنی به چهار نفر دیگر بفهمانی والله و بالله مشگل طهران با این غر زدنها حل نمی شود اگر همین جور پیش برود  چند سال دیگر مسئولین برای حل مشکل آلودگی بین مردم ماسک توزیع می کنند .خواستم بگویم حضرات مارا چی فرض کردند دیدم در فرضشان هم هیچ جایی نداریم،نتیجتا دهانم را می بندم.ناگهان مثل وقتهایی  که از شدت عصبانیت شروع می کنم به خود زنی می گویم :همین صندوق های نمایش ارتباط مستقیم با مسئولین که روی دیوار همه ادارات هست رو اسمش بگذارند صندوق تهران تا مردم روی کاغذ بنویسند از چه چیزی تهران خوششان می آیاد یا با کجا خاطره دارند و داخل صندوق ها بیندارند تا مسئولان با الویت علاقه بیشتر مردم  خرابش کنند و یا بنویسند چه چیز این شهر بیشتر اذیتشان می کند تا از آن نقطه وارد شوند وزودتر به نتیجه دلخواه همانا کنترل جمعیت تهران است برسند.با همه این خشم ها و عصبانیت ها میرسی به ایستگاه مترو منتظر رسیدن قطار هستی ،دوباره حس لعنتی سراغت می آید  انگار یک دفعه شده ای مامور مترو حواست هست کسی از خط زرد لبه سکو عبور نکند و...

ازمترو پیاده میشوی محل کارت جایی حوالی خیابان فلسطین است ،پشت میزت مینشینی خیر سرت از تاریخ بنویسی آن هم  با آرامش  یک ساعتی نگذشته صدایی شبیه رعد و برق فضا را پر می کند و خوشحال می شوی در دلت می گویی باران پایانی است بر این همه تلخی  با ذوق تمام در باز  میکنی می روی بیرون .

نه ابری،نه رعدو برقی ،نه بارانی همانطور که مات به آسمان خیره شدی دوباره ان صدا می آید واز بهت بیرون میایی آسمان را به دقت نگاه یک چیزی شبیه این هواپیماهای کنترلی در هواست و نقطه هایی کنارش خاموش و روشن می شود صدای ضد هواییست و مردم همیشه در صحنه با چشم سومشان یا همان موبایلهای لعنتی در حال تماشا هستند بازه تهران ودلهره.

دلت میخواهد از این پایین داد بزنی نزن برادر اینجا بیمارستان دارد پر است از خانه مسکونی،چه جور صدایم را برسانم بهشان که سالهاست کشورهای دیگر از این مشکلها دارند اما راهش این نیست کوادکوپتر یا هر کوفت دیگر با همان کواد کوپتر مجهز به تور یا با سلاح های  مخصوص شکار میکنند نه با ضد هوایی ،یکدفعه یادم افتاد ما  با همه فرق می کنیم .ازدلهره این صدا و خندهای لج درآر مردم موبایل به دست می دوم وپشت میزم سنگر می گیرم  هی توی سرم میچرخد آخر چه کیفی دارد این صدا ،این دلهره،این ...

هفت ماهگی
آدمی همیشه دنبال راهی میگردد تا ناامید نشود وتلخی را از بین ببرد ،عصر از میزی که پشتش سنگر گرفته ام خودم را خلاص میکنم خانه رفتن با این حال یعنی خودکشی تدریجی  که بارها تجربه  کرده ام حال هم ندارم مثل قدیمترها یک راهمپایی طولانی تک نفره برای اعتراض به همه چیز راه بیندازم بی خیال پیاده روی میشوم .

می روم روبروی سینما سپیده به پوستر فییلمها خیره می شوم  آنقدر دنبال راه فرار هستم که حتی خلاصه داستان واسم کارگردان وخواندن نقد فیلم را هم بی خیال می شوم به پوستر فیلم اعتماد می کنم  همه دارند لبخند می زنند خودش است .هفت ماهگی یک فیلم طنز .

بلیط می خرم وداخل سالن سینما می شوم چراغ ها که خاموش می شوند نفس عمیقی می کشم  وکمی حالم خوب می شود،خوشحالم از اینکه جهانم و فکرم می شود همان یک نقطه ای به آن خیره ام ،پرده سینما جادو می کند.

چند دقیق ای از فیلم نگذشته مرد وارد خانه می شود وزنش با شکمی برآورده غر می زند نا گاه مرد دیالوگی می گوید شستم خبر دار می شود عجب کلاهی سرم رفته است "مرد:یه کاری نکن این بچه هم مرده به دنیا بیاد" سینما خفه کننده می شود .

آدمی اینجور وقت ها فحش هایی به ذهنش می اید که برای خودش هم تازگی دارند اما دردی را دوا نمی کند گیر افتادی وسط یک فیلم تلخه تلخ .سعی می کنم قبول کنم اینروزها تلخی سرنوشت  محتوم  من است .فیلم همینجور جلو می رود زن فکر می کند شوهرش به او خیانت می کند  من هم خیال خودم راحت کرده ام منتظرم یک جای فیلم دعوا بالا بگیرد  مرد زن را حل بدهد و بخورد زمین وبچه...حالا بماند یک جاهای فیلم انگار داری فارسی وان می بینی ، این با آن است و آن با  این وهمه آنها با این . ودرآخر هم در اثر یک تسویه حساب و خبر دروغ که شوهرت دارد خیانت می کند زن تصادف می کند و می میرد حسن اش این است که بچه زنده است .ومن گیج وگنگ از سینما میزنم بیرون وراهپیمایی یک نفرهام آغاز می شود هی به این فیلم و این روزهای تهران  فکر می کنم ،آن پوستر پراز لبخند واینکه  این روزها نمی شود هم مادر زنده بماند هم بچه چون خیلی خوش به حالمان می شود.

ازتهران تا بهشت
ساعت ۷:۵۹ روز پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵ گزارش آتش سوزی ساختمان پلاسکو به آتش‌نشانی اطلاع داده شد.

ساعت ۱۱:۳۰ روز پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵ ساختمان پلاسکو بصورت کامل فرو ریخت.
 صبح روز جمعه ۱ بهمن ۱۳۹۵ یکی از آتش نشانان مجروح در حادثه بنام بهنام میرزاخانی در بیمارستان در گذشت.

روز جمعه ۱ بهمن هیئت دولت؛ شنبه ۲ بهمن ۱۳۹۵ را عزای عمومی اعلام کرد.
 ۲ بهمن ۱۳۹۵ جسد دو تن دیگر از آتش نشانان از زیر آوار بیرون آورده شد.

از مجموع ۵۶۰ واحد تجاری مستقر در این ساختمان دستکم حدود ۱۰۰ واحد صنفی تحت پوشش بیمه ایران و حدود ۶۰ واحد نیز تحت پوشش شرکت‌های بیمه دیگر بودند که تنها ۲۵ درصد از کل این واحدها تحت پوشش بیمه قرار داشتند..

 براساس آمار بیمه  از 3000نفر فعالان ساختمان پلاسکو  حدود2200 نفر کارگر بوده اند که بعد ازوقوع این حادثه شغل خود را از دست داده‌اند.

شورای ساختمان پلاسکو، چندین بار نامه زدند که آهن ساختمان درحال باز شدن است، اما مالک برای تعمیر و نگهداری هیچ توجهی نکرد. دیگ موتورخانه 4 سال است که خراب شده. پول می‌گیرند، اما هزینه نمی‌کنند! چرا پلمب نکردید، کافی است یک نفر اجاره‌اش را دیر بپردازد، پلمب می‌شود یا نه؟.

شهرداری مدعی است بارها برای ساکنان پاساژ پلاسکو اخطار دستورالعمل ایمنی صادر کرده است.!!!
آزمایش برای ازدواج دادم اعتیادم مثبت شد.
سجاد قهران
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
حسین
|
United States
|
۱۴:۵۶ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۵
0
0
خیلی جالب و واقعی بود
نظرات کاربران
نام:
ایمیل:
* نظر: