طرح سهام عدالت در دولت نهم آغاز شد و سپس در روزهای آخر دولت یازدهم باز هم خبرساز شد. اما این سیاست پوپولیستی به غیر از ضرر رساندن به مردم چه منفعتی میتواند داشته باشد؟
به گزارش خبرنگار بازار نیوز، طرح سهام عدالت توجه بسیاری از مردم را به خود جلب کرده است. طرحی که در دوره احمدی نژاد و در دوران خصوصیسازی با یک ایده بسیار ساده شروع شد و بعد از آن کف و هورای برخی از اقتصاددانها و سیاستمداران کوتهنظر بلند شد. "میخواهیم همه مردم را سهامدار کنیم" با همین جمله ساده مردم تصور میکردند: ما قبل از آن هیچ سهامی نداشتیم و حالا اما یک روز از خواب بیدار میشویم میبینیم یک برگه درون گنجهمان جا خوش کرده است. برگهای که روی آن نوشته شما بخشی از سهام شرکت سابقاً دولتی را دارید. تصور جالبی است. حداقل همه ما برای یک بار هم که شده قبل خواب فکر کردهایم اگر چند میلیارد پول از آسمان و هوا نازل شود چه کارهایی میتوانستیم با آن بکنیم. احتمالاً استعفا میدادیم، یک خانه میخریدیم و کل دنیا را میدیدیم درست است؟ این برگه سهام هم در یک شبی که خسته و مانده به منزل آمده بودیم به دست ما رسیده بود. هرچند که قیمت آن بسیار پایینتر از خیالات آخر شبی ما بود و نمیتوانستیم با آن خانه بخریم، اما چه فرقی میکند از آسمان رسیده بود ما هم هیچ تلاشی برای آن نکرده بودیم.
اجازه دهید قبل از اینکه وارد جزئیات سهام عدالت شوم داستانی برای شما تعریف کنم. داستانی که در کتاب "اقتصاد در یک درس" نوشته "هنری هازلیت" آمده است.
فرض کنید جوان شروری تکهآجری بر میدارد و به سوی پنجره نانوایی پرت میکند و میگریزد. صاحب نانوایی برافروخته بیرون میدود. عدهای جمع میشوند و به تکه شیشههای خرد و خمیر شدهای که روی نانها ریخته و به سوراخی که در پنجره دهان باز کرده، خیره میشوند. مدتی بعد، جمعیت نیاز به تامین فلسفی را در خود حس میکنند. افراد زیادی تقریباً یقین دارند که باید یاد یکدیگر و نانوا بی اندازند که این بدبیاری، گذشته از هر چیزی جنبه مثبت هم دارد. این اتفاق، کاری را برای شیشهبر ترتیب میدهد. جمعیت با فکر کردن به این مسئله آن را طول و تفصیل میدهند و به جزئیات بیشتری درباره آن میپردازند. نصب یک شیشه جدید برای این پنجره چقدر هزینه خواهد داشت؟ دویست و پنجاه دلار؟ خب این مبلغ زیادی است. حالا شیشهساز 250 دلار بیشتر برای خرید از کاسبهای دیگر و ... دارد. این شیشه شکسته پیوسته پول و اشتغال را در چرخههایی که دائماً گستردهتر میشوند به وجود خواهد آورد. نتیجه منطقی همه این گفتهها، اگر جمعیت به این مرحله از بحث میرسید، آن بود که جوان لاتی که تکهآجر را پرت کرده نه تهدیدی عمومی، بلکه یک خیر و نیکوکاری عمومی است.
بگذارید نگاهی دوباره به آن سهام نگهداشته شده در گنجهها و شیشههای خرد شده مقابل نانوا بی اندازیم. در داستان ما جمعیت در نگاه اول درست میگویند. این خرابکاری کوچک در نگاه نخست به معنای کسبوکار بیشتر برای یک شیشهبر خواهد بود. اما نانوا 250 دلاری که برای خرید یک دست کتوشلوار نو کنار گذاشته بود، از دست میدهد و از آنجایی که مجبور است شیشه را عوض کند، باید کتوشلوار را از ذهن خود بیرون کند. اکنون به جای اینکه یک شیشه به همراه 250 دلار پول داشته باشد، تنها یک شیشه دارد. در یک کلام رونق کسبوکار شیشهبر تنها به معنای آسیب به کسبوکار خیاط است.
حال نگاهی به شروع شدن طرح سهام عدالت بی اندازیم. در دولت نهم اجرای اصل 44 قانون اساسی در دستور کار قرار گرفت. اصلی که طی آن باید بیشتر شرکتهای دولتی به شرکتهای خصوصی واگذار میشدند. این طرح به خودی خود مورد تائید اغلب اقتصاددانهای ترقیخواه قرار گرفت اما مانند همه طرحهای دیگر، در هنگام عملیاتی شدن اتفاق دیگری رخ داد. در همان زمانهایی که شرکتها بهاصطلاح در حال خصوصی شدن بودند اقتصاددانی (بخوانید رِندی) بلند شد و گفت چرا همه مردم را سهامدار نکنیم. احتمالاً برقی در چشمان دولت شکل گرفت. دولتی که برای انتخابات سال 88 باید نظرات را دوباره به سمت خودش میآورد.
خصوصیسازی شرکتهای دولتی برای رسیدن به یک هدف انجام میشود. افزایش بهرهوری و کارایی. در طرح سهام عدالت که همه مردم ایران را سهامدار میکرد مدیریت شرکتهای دولتی همچنان زیر نظر دولت قرار میگرفت. یعنی خصوصیسازی تنها به اسم انجام میشود و در واقع اصل 44 قانون اساسی دور زده میشود. شرکتهای خصوصی با استفاده از افزایش بهرهوری میتوانستند باعث بهبود اشتغال و افزایش تولید در اقتصاد شوند. همانند نانوا و شیشه شکسته اگر چه گروهی از مردم (سهامداران عدالت) از این طرح در کوتاهمدت منتفع میشدند اما به ضرر تمام مردم در بلندمدت تمام میشود. چرا که برخی افرادی که حال بیکار در منزل نشستهاند و ذوق سهام عدالت دیگر از سرشان افتاده است، میتوانستند در همان شرکتها استخدام شوند و قطعاً نفع بیشتری ببرند. احتمالاً در آینده با درآمد خودشان سهامدار شوند.
طرح در دوران احمدینژاد آغاز شد، اما آیا میتوانیم بر روحانی خُرده بگیریم؟ سیکلهای سیاسی در هر کشوری عامل تخریب اقتصاد میشود و هرچه یک کشور دو و چند قطبیتر باشد، سیاستهای پوپولیستی در نزدیکی انتخابات افزایش مییابد. این طرح در دولت نهم برای انتخابات سال 88 و جمع کردن آرای مردمی به وجود آمد. مردمی که از همه جا بیخبر اثرات زیانبار آن را نمیتوانستند در نظر بگیرند. کار ادامه پیدا کرد تا به دولت یازدهم رسید. هنگامی که پایههای یک سیاست پوپولیستی را میگذارید برگشت از آن بسیار مشکل است. مقابل دولت یازدهم دو راه برای سهام عدالت قرار داشت. اول اینکه این طرح را کاملاً کنار بگذارد و احتمالاً در مناظرههای انتخاباتی هنگامی که از وی درباره آن سؤال شد بگوید اجرای آن به ضرر تمام مردم است و سپس سیل نارضایتی مردمی که حالا با سهام عدالت خوش بودند را نظارهگر باشد، یا اینکه همین طرح غلط را عملیاتی کند. دولت راه دوم را انتخاب کرد و دقیقاً دو ماه مانده به انتخابات ریاستجمهوری هم (بسیار اتفاقی!) آن را اجرا کرد. بر میگردیم به سؤالمان، آیا میتوانیم بر دولت خُرده بگیریم؟ بله قطعاً میتوانیم زیرا دولت منافع خود را به منافع مردم ارجحیت داد. مردمی که بسیاری از آنها تنها یک طرف قضیه را میبینند و بدون آنکه خودشان بدانند همواره قربانی سیاستهای پوپولیستی دولتها میشوند.