کودکی و نوجوانی خودم را میگذارم کنار میلیونها همنسلی که پیراهن آبیاناری بارسلونای بدون تبلیغ برایشان حکم پیراهن تیم ملی را داشت؛ آدمهایی که نیوکمپ را از قاب تلویزیون میدیدند و آنقدر ستارههایش را دور از دسترس میدانستند که با خودشان میگفتند: «حاجی یعنی میشه یه روزی من اینا رو از نزدیک ببینم؟» نمیشد دید. تهران کجا، کاتالان کجا. فوتبال ایران کجا، فوتبال اروپا کجا. بعد یک عده از ما که پولدار بودند رفتند مسابقات یورو و جام جهانی را از نزدیک دیدند و برایمان تعریف کردند که دیدن ستارهها توی استادیوم چه فرقی میکند با تلویزیون. ما که پول نداشتیم به همان برنامه گزارش ورزشی و پوسترهای روی دیوار دلخوش کردیم. بارسلونا را قاب کردیم زدیم به دیوار و دور عکس ژاوی و رونالیدنیو و اینیستا خط کشیدیم که یعنی اینها از همه خفنتر هستند.
به گزارش اقتصادآنلاین، اعتماد نوشت: دنیا خیلی کوچک است. از بیست سال پیش تا همین دو، سه سال قبل که تیمهای عربی حوزه خلیجفارس شروع کردند به خرید ستارههای پا به سن گذاشته دنیای فوتبال، همچنان دیدن آنها برای ما آرزو بود. دم تیمهای عربی گرم که لااقل ما را به یکی دو تا از آرزوهامان رساندند. آنها ژاوی و گابی و جووینکو و دیبوئر و یک مشت ستاره دیگر را خریدند که از ته مانده فوتبالشان استفاده کنند و ما هم این وسط نفعی ببریم. وقتی برای اولینبار شنیدیم ژاوی با السد به تهران میآید مو به تنمان راست شد. همان عکس، همان چهرهای که بیست سال با خط قرمز دور سرش توی اتاق زل زده بود به ما، قرار بود بیاید تهران. قرار بود بیاید ورزشگاه آزادی و پا به توپ شود. در یک بازی رسمی و آن موقع هیچکس با خودش فکر نکرد که کاش از خدا یک چیز دیگر خواسته بودیم. ژاوی آمد تهران. خیلی هم آمد. هر بار هم که آمد، استادیوم آنقدر پر شده بود که گوشیاش را در بیاورد و سلفی بگیرد با هواداران. او که خودش همیشه نود هزار تماشاگر را در نیوکمپ میدید باز هم از اندازه اشتیاق ما شگفتزده میشد. راستش از دفعات دوم و سوم دیگر کسی صرفا به خاطر ژاوی نمیرفت استادیوم اما حضور این فوق ستاره همیشه جزو آپشنهای جذاب تماشای بازیهای تیم قطری در تهران بود.
آمدن ستارهها به تهران در قالب تیمهای باشگاهی عربی و بازیهای دوستانه آنقدر روال شد که حتی مایی که پول نداشتیم برویم جام جهانی و یورو هم به قدر کفایت دیدیم. ولی خبر خداحافظی یک ابر ستاره در ورزشگاه آزادی و در یک بازی رسمی مقابل یک تیم ایرانی آن چیزی نبود که کسی حتی آرزویش را کرده باشد. فکرش را بکنید. خیلی احتمال ضعیفی دارد. یک ستاره در همه جای دنیا بازی میکند. چندین سال هم این کار را میکند. هر هفته در یک شهر و هر ماه در یک کشور دنیا و در یک استادیوم پا به توپ میشود. حالا چند درصد احتمال دارد که در یک ورزشگاه و در یک بازی خاص روز خداحافظیاش از راه برسد؟ احتمالش نزدیک به صفر است. آنقدر کم است که تاکنون در تهران که نه، در ایران اتفاق نیفتاده بود؛ البته تا قبل از دوشنبه 30 اردیبهشت 1398.
ژاوی ستارهای که عمری او را در تلویزیون دیدیم، دوشنبه شب در ورزشگاه آزادی از دنیای فوتبال خداحافظی کرد، در بازی مقابل پرسپولیس. ما که هیچ، مطمئنا حتی خود ژاوی هم تصور نمیکرد روزی در یک ورزشگاه خیلی خیلی دور از خانهاش کفشهایش را آویزان کند. کاتالان کجا، ورزشگاه آزادی کجا. ولی دنیا همینقدر کوچک است و در عین حال خندهدار و عجیب. وقتی به سکوهای خالی استادیوم آزادی در شب بازی خداحافظی ستاره اسپانیا و برنده تمامی جامهای ممکن در جهان نگاه میکردیم، میفهمیدیم که دنیا خیلی فان است. این همه سال آرزوی دیدن یک ستاره از نزدیک را داشتیم اما شب خداحافظیاش در آزادی آن هم با آن احتمال اندک نشستیم خانه و بازی را از همان تلویزیون لعنتی دیدیم. چون بازی پرسپولیس تشریفاتی بود و شانس صعود نداشت. نشستیم خانه تا پیشبینی ژاوی برای خبرنگار اسپانیایی که گفته بود از مراسم خداحافظیام شگفتزده میشوید تبدیل به جک برتر سال شود. چون احتمالا ستاره حالا بازنشسته دنیای فوتبال تصور میکرد آزادی مثل همیشه مملو از جمعیت خواهد بود اما حواسش به بدشانسیاش نبود.
بازی به پایان رسید. عکسهای یادگاری انداخته شد. عدهای از هواداران پرسپولیس که با لباس بارسلونا به آزادی رفته بودند نام ستاره محبوبشان را داد زدند. ژاوی باز هم در تهران بازنده شده بود تا شب غمانگیز و غریبانه او حجیمتر شود. لباسش را به مهدی ترابی نداد تا برای خودش به یادگار نگه دارد. ما گفتیم: «ای بابا، ژاوی هم رفت. پیر شدیم.» بعد کنترل را برداشتیم تا ببینیم بقیه کانالها چه دارد. عکس ژاوی روی دیوار اما هنوز داشت به ما نگاه میکرد.
اقتصادآنلاین