bazarnews

کد خبر: ۷۰۴۱۹
تاریخ انتشار: ۰۱ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۰:۳۳
برای عموم مردم سخت است که هر روز صبح سوار دوچرخه شوند، کرکره را بالا بکشند، مغازه را جارو کنند و غبار از آینه و صندلی‌ها بزدایند و به انتظار مشتری بنشینند. شاید برخی از ما چند صباحی یا چند ماهی به این شکل زندگی کرده باشیم، اما آقا ماشاءالله نزدیک به ۷۰ سال همین طور ساده و بی‌ادعا زندگی کرده است.

گروه کار و تعاون بازارنیوز: محسن جلال پور، رئیس اسبق اتاق بازرگانی یادداشتی در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد که به شرح زیر است:
 
داستان زندگی «حاج ماشاءالله بدیعی» با خانواده مادری‌ام مرتبط می‌شود که در سال ۱۳۳۳ برای اجاره یک باب مغازه به مرحوم پدر بزرگم مراجعه می‌کند. حاج حسین عطارنژاد مردی شریف و خوش‌نام بود که همواره سالم و پاک زیست و حاصل عمرش عزت و احترام بود. اهالی کرمان ایشان را به خاطر ساعت بزرگ و معروف مسجد جامع می‌شناسند که در سال ۱۳۳۲ به قیمت ۳۰ هزار تومان از شرکت زیمنس آلمان می‌خرد و به مسجد جامع اهدا می‌کند.
 
 
اما داستانی که می‌خواهم تعریف کنم، از این قرار است؛ آقا ماشاءالله بدیعی که تازه از سربازی برگشته در سال ۱۳۳۳ به پدربزرگم مراجعه می‌کند و می‌خواهد مستأجر مغازه ایشان در خیابان شاه -میرزا رضای‌کرمانی- شود. پدر بزرگم می‌پرسد برای چه کاری می‌خواهی؟ می‌گوید: می‌خواهم سلمانی راه بیندازم. پدر بزرگ کلید مغازه را به آقا ماشاءالله می‌دهد و می‌گوید برو کرکره را بالا بکش و ملک را خوب وارسی کن اگر باب میلت بود برگرد تا صحبت کنیم. آقا ماشاءالله می‌رود و بر می‌گردد و می‌گوید مغازه را می‌خواهم. پدر بزرگ می‌گوید اشکالی ندارد؛ کرایه مغازه ۳۰ تومان است، اما چون جوان هستی و تازه می‌خواهی کارت را شروع کنی، ۲۷ تومان کافی است.
 
آقا ماشاءالله کلید را می‌گیرد و خوشحال و خندان می‌رود پی کارش. آن روز‌ها در کرمان فقط دو سلمانی معروف وجود داشت که یکی متعلق به خانواده مرحوم گرامی بود که آقا ماشاءالله از ۱۶ سالگی در همین سلمانی چند سال شاگردی کرده بود و دیگری را مرحوم «خاص خان» اداره می‌کرد. مشتریان هردو سلمانی، افراد متمول شهر بودند و مردم عادی برای اصلاح سر و صورت به سلمانی‌های دوره گرد رو می‌آوردند که معروف‌ترینشان حسین نخعی نام داشت که معمولا وسط میدان ارگ وسایلش را به درختی آویزان می‌کرد. می‌گویند نخعی دلاک بود و همه کار می‌کرد؛ دندان می‌کشید، سر می‌تراشید و حتی در کار ختنه هم بود.
 
به هرحال چند روز بعد سلمانی آقا ماشاءالله شروع به کار می‌کند و در مدت زمانی کوتاه میان طبقه متوسط شهر معروف می‌شود و کسب و کارش به قول قدیمی‌ها آنقدر برکت دارد که آقا ماشاءالله اندک ثروتی می‌اندوزد و در سال ۱۳۳۷ ازدواج می‌کند که حاصلش چهار فرزند است.
 
همه آن‌چه میان موجر و مستأجر می‌گذرد، همان قول و قرار شفاهی است که ۲۵ سال دوام می‌آورد تا این‌که پدربزرگ دربهمن ماه سال ۱۳۵۸ فوت می‌کند و آقا ماشاءالله برای تمدید قرار داد نزد مرحوم پدرم می‌رود. دوباره به همان سبک، قراری گذاشته می‌شود و این‌بار قول و قرارشان تا فروردین ۱۳۹۹ ادامه پیدا می‌کند.
 
حالا آقا ماشاءالله پس از ۶۶ سال سرپا ایستادن و قیچی زدن و کوتاه کردن موی مردم در مغازه پدر بزرگم، همین چند روز پیش خودش را در ۹۱ سالگی بازنشسته کرده. مردی که ۶۶ سال در یک مغازه اجاره‌ای کار می‌کند، حتی یک بار اجاره‌اش عقب نمی‌افتد و پس از پایان کسب و کار هیچ ادعایی نسبت به ملکی که نزدیک به هفتاد سال در اختیارش بوده ندارد. جالب اینکه در همه این سال‌ها قرارداد مکتوبی بین موجر و مستأجر وجود نداشته و هرگونه تغییر در وضعیت اجاره، شفاهی و با توافق طرفین انجام شده است.
 
آدم‌های قدیم خیلی مبادی اخلاق بودند. در زمانه‌ای که حتی قول و قرار‌های مکتوب چندصباحی بیشتر دوام ندارند، صحبت از استحکام یک قرارداد شفاهی ۶۶ ساله واقعا دور از ذهن است.
 
نظرات کاربران
نام:
ایمیل:
* نظر: