هنگام حضور من در مارالاگو، بنن نیز در یکی از بارهای خصوصی در طبقه اول عمارت مارا لاگو حضور داشت و به همراه رینس پریباس و جرد کوشنر مسائل راهبردی را بررسی میکردند. بنابراین من ظاهراً میتوانستم یکی از «دستیاران رئیس جمهوری» باشم که تا همان موقع هم تعدادشان در کاخ سفید تحت ریاست ترامپ کم نبود و تلاش میکردند نقش و مسئولیتی را برای خود تعریف کنند. این کلاً شروع ناموفقی برای من بود بنابراین مؤدبانه پیشنهاد ترامپ را رد کردم و گفتم که فقط به شغل مشاور امنیت ملی علاقه دارم. همان گونه که نقل شده است یک زمانی هنری کیسینجر گفته بود؛ «هیچ شغل دولتی را بدون کارتابل و اختیارات کامل نپذیرید.»
رئیس جمهوری به من اطمینان داد که دست جانشین فلین در مسائل پرسنلی و سازمانی باز خواهد بود. این چیزی است که به باور من برای اداره مؤثر کارکنان شورای امنیت ملی و تعاملات میان سازمانی لازم بود. ما مجموعهای ازمسائل جهان را بررسی کردیم؛ همان چیزهایی که وزارت خارجه علاقه دارد آن را «گشتی در جهان» بنامد. صحبتهای ما ادامه داشت که ترامپ به یکباره گفت: «فوقالعاده است! جان (بولتون) درست همان طوری است که در تلویزیون میبینیم. من فقط گوش کردم و حرفهایش را دوست داشتم.»
کوشنر که به جمع ما پیوسته بود، پرسید: «چگونه این انتقادات را که فردی جنجالی هستید مدیریت میکنید، به گونهای که مردم یا شما را دوست دارند یا از شما متنفر هستند؟» همین که خواستم پاسخ بدهم، ترامپ گفت: «بله، درست مثل من! مردم هم یا مرا دوست دارند یا از من متنفرند.» من اضافه کردم، باید افراد را مطابق با عملکرد آنها ارزیابی کرد. بعد فهرستی از مسائلی را که دستاورد خود در عرصه سیاست خارجی قلمداد میکردم، ارائه دادم. این جلسه با بحث درباره روسیه پایان یافت و ترامپ گفت «دیدم که یک روز درباره مسأله پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد (INF) صحبت میکردی؟» او به پیمان امضا شده توسط امریکا و شوروی سابق درباره موشکهای میان برد اشاره داشت و توضیح داد که چرا تا این حد ناعادلانه است، چون کشورهای دیگر نظیر چین، ایران و کره شمالی، مانند روسیه و امریکا توسعه قابلیتهای میان برد خود را محدود نمیکنند و از طرف دیگر روسها نیز پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد را نقض میکنند. این دقیقاً همان چیزی بود که من گفته بودم، بنابراین شکی باقی نماند که ترامپ هنوز هم شبکه خبری فاکس نیوز را تماشا میکند و مطالبش را قبول دارد! من پیشنهاد داده بودم که امریکا به ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه بگوید که به تعهدات مسکو در قبال این پیمان پایبند باشد یا ما از این پیمان خارج میشویم؛ موضوعی که ترامپ هم با آن موافق بود.
بنن و من با هم آنجا را ترک کردیم. بنن گفت: «عالی بود.» با این حال برداشت من این بود که ترامپ یک ژنرال را در پست مشاور امنیت ملی و بهعنوان جانشین فلین منصوب خواهد کرد. به هتلم در فلوریدا بازگشتم و دوباره همان روز بنن و پریباس از من خواستند صبح روز بعد در مارالاگو با آنها صبحانه صرف کنم. پریباس پیشنهادهای دیگری را نیز به جز پست مشاور امنیت ملی به من ارائه کرد و با کنایه از ترامپ نقل کرد که ظاهراً گفته بود؛ «فراموش نکنید که با چه کسی طرف هستید.» آنها قول دادند که میتوانم نفوذ واقعی و دسترسی نزدیک به ترامپ داشته باشم و در عین حال تغییرات در دولت نیز اجتنابناپذیر خواهد بود؛ مفهومش این بود که در نهایت وزارت خارجه یا چیزی شبیه به آن به من خواهد رسید. من بر اساس تجربه کار دولتی خود به آنها توضیح دادم برای اداره کردن یک ساختار بروکراتیک باید بروکراسی حاکم بر آن را کاملاً کنترل کرد نه اینکه فقط از داخل کاخ سفید نظاره گر آن بود.
شورای امنیت ملی سازوکاری برای هماهنگی بین سازمانهای امنیتی و ملی بود و این پست به فردی نیاز داشت که در سطوح پایینتر درباره کارآمدی یا ناکارآمدی اداره کردن چنین سازمانهایی تجربه داشته باشد. من این احساس را نداشتم که پست مشاور امنیت ملی را به من خواهند داد و فکر میکردم که ترامپ به آنها گفته است «او (بولتون) را به تیم دولت دعوت کنید تا بتواند از ما در تلویزیون دفاع کند.» این دقیقاً آخرین کاری بود که دوست داشتم انجام بدهم، من در رابطه با سیاستگذاری و تدوین و توجیه برنامهها و سیاستها کار چندانی نمیتوانستم انجام دهم. در یک لحظه بنن با سفیر خطاب کردن من، گفت: «در این جا به من کمک کنید»، قصد من هم دقیقاً کمک به دولت بود و برای انجام آن تلاش میکردم هر چند که منظور واقعی او این بود که چه چیز دیگری (به جز تصدی پست مشاور امنیت ملی) به من برای ملحق شدن به دولت انگیزه میدهد.
در مسیر بازگشت به واشنگتن از طریق وای فای هواپیما مطلع شدم که ترامپ مک مستر را برای پست مشاور امنیت ملی انتخاب کرده است. تعجبی نداشت اما بعدها از شنیدن این موضوع از سوی ترامپ تعجب کردم که گفته بود «من جان بولتون را می شناختم. از او خواهیم خواست تا در جایگاه و پست دولتی دیگری به ما کمک کند. او فوق العاده است و ملاقات بسیار خوبی با او داشتیم. او اطلاعات زیادی دارد. دیدگاه های خوبی دارد و باید بگویم که بسیار با نظراتش موافق هستم. بنابراین برای استفاده از توان او در جای دیگری با او گفت وگو خواهیم کرد.» روشن بود که من به شکل موثری نظراتم را درباره شغل مناسب خودم در دولت از جمله برای کوشنر تشریح نکرده بودم تا بتوانم آنها را متقاعد کنم. کوشنر اندکی بعد به من پیام داد: «اوقات فوق العاده ای را با شما داشتیم و واقعاً از شما می خواهیم به تیم دولت بپیوندید. اگر اجازه بدهید این هفته برای یافتن پست مناسب مذاکره کنیم و ما فرصت منحصربفردی را برای بهتر انجام دادن این کار خواهیم داشت.»
ایران/