bazarnews

کد خبر: ۸۲۶۴۸
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۹ - ۱۴:۵۵
در زمانی که پرزیدنت منتخب (جو بایدن) و آنتونی بلینکن (گزینه بایدن برای وزارت‌خارجه) آماده می‌شوند تا در دنیای بی‌رحم و شفقتی که به میراث برده‌اند دست به‌کار شوند، اما لازم به یادآوری است که چه چیزی یک وزیرخارجه بزرگ را می‌سازد و شاید چرا- به شکل پارادوکسیکال و تصادفی- این دوران دشوار و چالش‌برانگیز به بیکر یا کیسینجری نیاز ندارد که کار‌های بزرگ انجام دهند.
کتاب «مردی که واشنگتن را اداره کرد: زندگی و دوران جیمز. اِی. بیکر سوم» کتاب جدیدی از سوی روزنامه‌نگاران «پیتر بیکر» و «سوزان گلاسر» فقط یک کتاب خواندنی نیست. این کتاب زمانی- و البته واشنگتنی- را به تصویر می‌کشد که مصالحه و معامله سیاسی در آن میان دموکرات‌ها و جمهوریخواهان نه‌تنها ممکن نبود که مطلوب هم نبود. با این اوصاف، این کتاب داستان یک وزیر‌خارجه بزرگ را روایت می‌کند که بر آخرین دوره زمانی حاکم بود که ایالات‌متحده محترم و قابل‌ستایش بود و حتی جهان از آن حساب می‌برد.
 
آن جهان از بین رفته است. اینکه آن جهان بتواند بازگردد – خواه یک بیکر یا یک چهره کیسینجرگونه بتواند سربرآورد که در راهروهای وزارت‌خارجه راه برود- بعید است. اما پاسخ ممکن است مهم نباشد یا لااقل به اندازه‌ای که بسیاری از مردم تصور می‌کنند مهم نباشد. در زمانی که پرزیدنت منتخب (جو بایدن) و آنتونی بلینکن (گزینه بایدن برای وزارت‌خارجه) آماده می‌شوند تا در دنیای بی‌رحم و شفقتی که به میراث برده‌اند دست به‌کار شوند، اما لازم به یادآوری است که چه چیزی یک وزیرخارجه بزرگ را می‌سازد و شاید چرا- به شکل پارادوکسیکال و تصادفی- این دوران دشوار و چالش‌برانگیز به بیکر یا کیسینجری نیاز ندارد که کارهای بزرگ انجام دهند. در عوض، یک دیپلمات ارشد که با استعداد هم هست و متعهد به بازگرداندن قطار آمریکا به ریل خود شده است، شاید تمام آن چیزی باشد که کشور به آن نیاز دارد.

«آرون دیوید میلر» و «ریچارد سوکولسکی» برای فارن‌پالیسی نوشتند، دوران ناخوشایند و «گرداب‌گونه» تصدی‌گری پمپئو بر وزارت‌خارجه آمریکا شکاف میان «بهترین» و «بدترین» را رقم زد. در نیم‌قرن گذشته، دو وزیر‌خارجه در راس قرار گرفتند. سه عنصر اساسی برتری‌شان را نشان می‌دهد:

اول، هم کیسینجر و هم بیکر نه‌تنها احترام و اعتماد روسای‌جمهور خود را داشتند؛ بلکه روسایشان سیاست خارجی را می‌شناختند و می‌توانستند استراتژی مربوطه را هدایت و به آن استراتژی اعتبار بخشند و فرماندهی احترام به خود را در دست داشته باشند. دوستی درازمدت بیکر با پرزیدنت جورج بوش [پدر] نزدیک‌تر از هر «جفت» دیگری در تاریخ بود. در حقیقت، وقتی یکی از ما دو نفر [منظور نویسندگان این گزارش است] در سال ۲۰۰۶ با رئیس‌جمهور فقید مصاحبه کرد، او آشکار ساخت که انتخاب بیکر- که از او با عنوان «معامله‌گر سرسخت» نام می‌برد- مانند «بازی» در زمین گلف بود؛ تصمیمی درست که قدر آن را می‌دانستیم. رابطه کیسینجر با رئیس‌جمهور ریچارد نیکسون پیچیده‌تر و رقابتی‌تر بود اما او اختیار زیادی به کیسینجر داد؛ در حقیقت، در بحبوحه واترگیت، به‌ویژه طی دوره دیپلماسی رفت‌و برگشت خاورمیانه در پسا ۱۹۷۳، کیسینجر به لطف نیکسون توانست یک سیاست خارجی موثر و کارآمد را به اجرا بگذارد. این مساله تضمینی بود بر اینکه ایالات‌متحده با رسوایی داخلی تضعیف نشده است. به‌طور یکسان، برای متحدان و دشمنان آمریکا فقط ۵ دقیقه طول می‌کشید تا دریابند آیا روشنایی یا رابطه خوبی میان رئیس‌جمهور و وزیر‌خارجه وجود دارد یا خیر؛ یعنی اینکه آیا وزیر‌خارجه برای رئیس‌جمهور مقتدرانه سخن می‌گوید یا خیر. اگر کورسو یا نور ضعیفی از رابطه وجود داشته باشد، ممکن است تابلوی «برای این فصل بسته» در وزارت‌خارجه نصب شود.

دوم، برترین دیپلمات کشور باید از طرز فکر و مهارت یک مذاکره‌کننده برخوردار باشد. کیسینجر و بیکر فهمیدند که چگونه قطعات را کنار هم قرار دهند و حسی شهودی و مستقیم از نحوه ریشخند، ترغیب و تملق داشتند. آنها هر دو در درک مواضع شرکای مذاکراتی خود و درک نیازهای سیاسی‌شان، آسیب‌پذیری‌هایشان و منافع حیاتی کشورهایشان خبره بودند؛ آنچه به همان اندازه مهم بود این بود که آنها دریافتند مذاکرات زمانی موفق می‌شود که هر دو طرف اقناع شوند که برنده شده‌اند. وزرای خارجه کارآمد نمی‌توانند ایدئولوگ‌هایی باشند که دیدگاهشان از مذاکره یا رویکرد «روش من یا دیگری» باشد. وقتی کیسینجر و بیکر دریافتند که معامله امکانپذیر است، سرسختی آنها در دنبال کردن آن کار به چیزی افسانه‌ای تبدیل شد. بیکر برای کنفرانس صلح مادرید ۹ سفر انجام داد؛ کیسینجر بیش از‌ ۳۰‌روز مذاکرات رفت و برگشتی را انجام داد تا «توافق بر سر اختلافات» اسرائیل- سوریه در سال ۱۹۷۴ به نتیجه برسد. آنها همچنین پی بردند که چه موقع از مذاکره خارج شوند چنانکه بیکر این امر را نشان داد آنگاه که دفترچه یادداشت خود را محکم بست و در میانه نشست با حافظ اسد، رئیس‌جمهور سوریه، تهدید به ترک جلسه کرد؛ یا در سال ۱۹۷۵، یعنی زمانی که کیسینجر تهدید کرد که روابط با اسرائیل را مورد ارزیابی دوباره قرار خواهد داد تا به این ترتیب بر اسحاق رابین، نخست‌وزیر، برای رسیدن به توافق فشار وارد آورد.

نظرات کاربران
نام:
ایمیل:
* نظر: