چند روز است به صحبتهای آقای رئیسجمهور درباره اهمیت اصلاح نظام آموزشی کشور فکر میکنم. ایشان گفته « اصلاح-نظام آموزشی- باید به گونهای باشد که دانشآموز پس از فراغت از تحصیل حداقل یک کار و مهارت آموخته باشد».
بازار نیوز - دانشآموزان و دانشجویان ما از مدرسه و دانشگاه، با سواد خارج میشوند بی آنکه مهارتی آموخته باشند. سواد مقولهای است که به تحصیل مربوط میشود و مهارت موضوعی است که به آموزش ارتباط دارد.در اولی توفیقاتی داشتیم اما در دومی ناکام بودهایم.
فرقی نمیکند کجا باشیم، فقط به اطرافمان نگاه کنیم.همه از عارضه «آموزش ندیدن» رنج میبریم. سالها پیش کشور با بحران سوادآموزی مواجه بود. تلاش زیادی صورت گرفت تا جامعه با سواد شود.
امروز با بحران سوادآموزی مواجه نیستیم اما عوارض یک درد مزمن، امان از جامعه ما بریده است. جامعه ما با سواد شده اما آموزش ندیده است و این آموزش ندیدگی به اشکال مختلف در زندگی ما اثر گذاشته است. در راه بندانهای همیشگی،رد پای این عارضه به چشم میخورد.در نظام اداری شکلهای مختلفی از این معضل را میبینیم.در رویههای قضایی،آموزش ندیدن قضات کاملا به چشم میآید.در نظام پزشکی،نظام مهندسی،رسانه،تلویزیون و ...ردپای بی آموزشی، خوب دیده میشود.
یک وجه این بحران همان است که رئیس جمهور اشاره کرده است. «بحران آموزشی در نظام تحصیلی» البته مهمترین نشانه از همان درد مزمن است و به این معناست که کودکان ما در مدرسه چیزی یاد نمیگیرند و تحصیل منجر به آموزش نشده است،اما این بحران،تنها یک روی سکه است. چون آموزش کالایی نیست که عرضه آن منحصر به دولت باشد.در یک نگاه کلی خانواده،مدرسه،دانشگاه و رسانه هرکدام به سهم خود در این بحران سهم دارند.
خانواده نخستین پایگاه آموختن است.پایههای اولیه آموزش باید در خانواده گذاشته شود اما خیلی از پدران و مادران از این نکته غفلت میکنند. فرزندشان را به مدرسه میفرستند در حالی که به او یاد ندادهاند چگونه دکمه روپوشش را باز و بسته کند.به او سلام کردن و خداحافظی گفتن نیاموختهاند.فرزندان ما اخلاق در جمع بودن را بلد نیستند.
مدرسه بعد از خانواده مهمترین پایگاه آموزشی است اما در مدرسه نیز نسبت به آموزش غفلت صورت میگیرد.در مدرسه، دانشآموزان باید درست دیدن و درست شنیدن و «شناخت» را بیاموزند.باید به آنها درس زندگی و مهارت پیش رفتن با جمع،کار تیمی و انضباط را آموخت. در مدرسه باید به دانشآموز درس مدارا،احترام و صبوری و کنار هم زیستن داد. اما آیا به فرزندان ما چنین مهارت هایی آموخته میشود؟
بعد از مدرسه،جوان ما وارد دانشگاه می شود.پدران و مادران اندوختهها و داراییهای خود را خرج تحصیل فرزندان خود میکنند.فرزندان به دانشگاه میروند و پس از چند سال تلاش مداوم،مدرکی در دست میگیرند تا به اعتبار آن، وارد بازار کار شوند. اکثریت آنها کاری پیدا نمیکنند. بعضیها هیچ وقت کاری پیدا نمیکنند و بعضیها که کاری پیدا نکردهاندترجیح میدهند به تحصیل ادامه بدهند. تحصیل اگر چه برای آنها نان و آب نیست اما همچنان پرستیژ اجتماعی دارد. بعد از مدتی،با مدارک عالی از دانشگاه فارغ التحصیل میشوند.در حالی که سن و سالی از آنها گذشته و خیلی از فرصتهای اقتصادی و اجتماعی را نیز از دست دادهاند.و این جاست که یکی از بزرگترین و غمانگیزترین چالشهای اجتماعی و اقتصادی کشور رقم میخورد.برای فارغ التحصیلان دانشگاهی کار نیست و خون دل خوردنهای پدران و مادران و تلاشهای فرزندان و هزینههای گزاف نظام آموزشی با این پیام به پایان میرسد که با افزایش سطح تحصیلات، احتمال یافتن شغل به شدت کاهش مییابد.
اما در این میان برخی از آنها که موفق می شوند شغلی پیدا کنند،در مدت زمانی کوتاه متوجه میشوند این همه تلاش برای تحصیل، در حقیقت کاری بیهوده بوده است.چرا؟ چون نه کاری متناسب با تحصیل خود پیدا کردهاند و نه مهارتی در آن کار دارند.
و در نهایت باید از کم کاریهای رسانه سخن گفت.رسانهها و در رأس آن صدا و سیما نقش بی بدیلی در آموزش ندیدن کشور دارند.در میان عواملی که یاد کردم،اتفاقا سهم صدا و سیما بیشتر است. به گفته آقای روحانی در سالهای گذشته هیچ تحولی در نظام آموزشی و تحصیلی رخ نداده،اما اوضاع در صدا و سیما خیلی وخیمتر است.سالهای طولانی است که در این ساختار،هیچ بهایی به آموزش داده نمیشود.دریغ از ساخت یک برنامه اثرگذار آموزشی برای برخورد بهتر با محیط زیست.دریغ از یک برنامه خلاقانه برای کاستن از مشکلات حمل و نقل.دریغ از یک برنامه جذاب برای ترویج مصرف بهینه انرژی.
زمانی که چهار نهاد خانواده،مدرسه،دانشگاه و رسانه برای آموزش دادن جامعه به درستی کار نمیکنند،چطور انتظار توسعه یافتگی داریم؟