bazarnews

کد خبر: ۶۴۸۰۵
تاریخ انتشار: ۰۱ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۹:۵۸
عملیات بازار باز علی رغم اینکه سالهای سال با شبهات مختلف شرعی از جمله ربا روبرو بود، رسما روز شنبه کار خود را آغاز کرد، در واقع یکی از موانع اصلی تحقق این عملیات این بود که بازار باز شبهات جدی فقهی داشت.

 به زبان ساده هیچ فعالیت اقتصادی واقعی ای در این بازار صورت نمی گیرد و تنها بدهی با نرخ های مشخص دائما خرید و فروش میشود، یکی دیگر از شبهات این عملیات این است که شناسایی محل سود این عملیات برای بانک مرکزی که یک نهاد حاکمیتی است محل اشکال است. در این مصاحبه به پیدا و پنهان بازار باز میپردازیم.

 

عملیات بازار باز از چه زمانی مورد توجه دولتها قرار گرفت و هدف از اجرای آن چه بود؟

عملیات بازار باز از سیاست های ابزار پولی به شمار می رود؛ به طور کل ابزارهای سیاست پولی به دو بخش سیاست های مستقیم و غیر مستقیم تقسیم می شود که ابزارهای مستقیم حالت دستوری دارند و بازار محور نیستند برفرض مثال برای نرخ های سود می توانند حداقل یا حداکثری تعیین کنند یا سقف یا کفی برای حجم تسهیلات قائل شوند یا تسهیلات بانکی را بخواهند به صورت مستقیم به بخش های خاصی از اقتصاد معطوف کنند؛ اما ابزارهای غیر مستقیم ابزارهای بازار محور هستند که در مکانیزم بازاری اتفاق می افتد و کارگزاران اقتصادی بیشتری در آن شرکت دارند که  بانکها؛ افراد بانک مرکزی و دولت از جمله ابزارهای عملیات بازار باز به شمار می روند.

عملیات بازار باز در حقیقت بر این موضوع دلالت دارد که بانک مرکزی به دنبال آن است که از طریق ابزار نرخ بهره اقتصاد را کنترل کند تا منجر به کنترل رکود شود تا درنهایت تورم کنترل شود. با اشاره به تاریخچه این موضوع می توان گفت بانکهای مرکزی دنیا از اوایل دهه هفتاد هشتاد به این نتیجه رسیدند که کل های پولی قابل کنترل نیستند؛ بنابراین با توجه به آنکه در آن دهه ها بخصوص در آمریکا نرخ های بهره در اقتصادهای پیشرفته تا مرزهای 15 درصد هم رسیده بود و تورم های دو رقمی ایجاد شده بود مسوولان بانک مرکزی با رسیدن به این مساله که نمی توانند کلیت های پولی را  کنترل کنند به دنبال استفاده از ابزار دیگری بودند تا از طریق آن بتوانند ثبات اقتصادی و کاهش تورم را با ثبات آن رقم زنند که از ابزار عملیات بازار استفاده کردند.

 

آیا عملیات بازار باز آنچنان که بانک مرکزی و برخی از کارشناسان اقتصادی می گویند به نفع اقتصاد  و در راستای جلوگیری از خلق پول است؟

دیدگاهی در بانک مرکزی وجود دارد و آن قدرتمند دیدن بانک مرکزی است که رفتارهای بانک مرکزی را در تعیین نرخ بهره و رسیدن به این نرخ تقریبا برون زا فرض می کند،  یعنی نرخ بهره هدف به صورت برون زا تعیین می شود و بانک مرکزی می تواند بین یک سقف کریدور و یک کف کریدور نرخ بهره به آن میزان مورد نظر برسد؛  اما لازم است  بدانیم چه کسانی حجم این ذخایر را دست کاری می کنند؟ قطعا بانکها و دولتها و رفتارهای وارد کننده ها دراین مساله تاثیر گذار است که بانک مرکزی را به سمت انفعالی می برد چرا که قاعدتا باید ذخایر مورد نیاز سیستم را تامین و حجم ذخایر را پخش کند؛  حتی نرخ ذخایر بهره هدف را هم به صورت درون زا تعریف می شود یعنی  برحسب تعریف بانک مرکزی برون زا نیست؛ فرض کنید عملیات وام دهی بانکها یعنی خلق سپرده بانکها زیاد شود این بخش تمیز قضیه است حالا اگر مصداق های خلق سپرده مثل پرداخت سود سپرده نیز داشته باشیم که این مساله هم منجر به خلق سپرده بیشتری می شود مجموعه سپرده های خلق شده نیاز به ذخایر را افزایش می دهد و بانک مرکزی باید حجم ذخایر خود  را بیشتر افزایش دهد.  

فرض کنید در اقتصادی وام دهی در حجم زیادی افزایش پیدا کند و وقتی حجم وامدهی بانکها زیاد شود به خاطر اینکه دارایی ریسکی تری منتشر می کنند اقدام به بالا بردن نرخ بهره می کنند قاعدتا بانک مرکزی مجبور است نرخ بهره هدف را درباره ذخایر نسبت به این موضوع بالاتر ببرد واین علیت از سمت نرخ های  بهره بانکهای تجاری به نرخ بهره هدف بانک مرکزی منتقل می شود.

رفتار بانکها در طرف دارایی و همچنین سایر مصادیق خلق پول مثل پرداخت سود سپرده که خود عامل خلق نقدینگی است دراینکه بانک مرکزی چه موقع وارد و خارج شود و چه نرخ بهره ای را در نظر می گیرد نیز بسیار مهم است. ما باید بدانیم در اقتصادی کار می کنیم که نرخ های بهره به دلیل تغییرات مداوم انتظارات تغییر می کند شاید مانند بسیاری از دوستان که فکر می کنند نرخ بهره ثابت است و بانک مرکزی نرخ بهره ای تعریف می کند و انتظارات را به نرخ بهره ای که مد نظر است می رساند باید گفت این فرض  غلط است چرا که انتظارات نوسانی است و بانک مرکزی هم در این مساله پیرو نوسانات است؛ مگر یک حالت که مهمترین الزام آن است که بانک مرکزی بر ترازنامه بانکها نظارت کند یعنی مصادیق خلق نقدینگی و مصادیق وام دهی که قاعدتا به خلق پایه پولی و حساب بانک مرکزی منجر می شود را کنترل کند.

ایراد دیگری که به عملیات بازار باز وارد است این است که چه کسی و به چه دلیلی نیازمند به ذخایر است؟ آیا فقط طبق تعریف بودجه بانکها اوراق باید داشته باشند یا می توانند از بانک مرکزی برای اضافه برداشت یا هر موضوع دیگری ذخیره بگیرند؛ بنابراین باید ببینیم این اضافه برداشت را برای چه موضوعی می خواهند؟ و به دنبال ساماندهی کدام بخش اقتصاد هستند؟ به نظر می آید تا این بخش راه اندازی نشود  درست شدن کارکرد اقتصاد غیر قابل قبول است.

 

فروش اوراق نقش بزرگی در عملیات بازار باز ایفا می کند چه انتقادی براین قسمت ماجرا دارید؟

در پایان اگر بخواهیم بودجه ای به موضوع نگاه کنیم می توان نقدی نیز به مکانیزم عملیاتی شدن بازار باز داشت. در بودجه 99 88 هزار میلیارد تومان اوراق پیش بینی شده و قرار است از طریق حجم بازار بدهی بانک مرکزی وارد خرید و فروش اوراق شود؛ در این باب باید گفت برای اینکه اوراق مالی دولت منتشر و به فروش برود باید نرخ بالاتری برای آن متصور شد؛ افزایش نرخ اوراق قرضه دولتی منجر به افزایش انتشار صکوک بیشتری از سوی سایر بنگاه های دولتی اقتصادی می شود و آنها مجبور به بالا بردن نرخ صکوک میشوند تا بتوانند بفروشند و این روندهزینه تامین مالی آنها را بیشتر می کند.

از بعد دیگر اگر  اوراق را کنار بگذاریم، یکی دیگر از راه های تامین مالی؛ تسهیلات دهی است نرخ تسهیلات هم قاعدتا به نرخ اوراق جذاب شده نزدیک می شود؛ اگر دولت بانکها را ملزم کند که نرخ های تسهیلاتی را بالا نبرند باید مابه التفاوت را پرداخت کند حال این سوال پیش می آید که  دولتی که بودجه ندارد چگونه می خواهد این را پرداخت کند؛ اگر هم اجازه دهد نرخ تسهیلات به نرخ اوراق جذاب شده بچسبد و تسهیلات 28درصدی  شود خود به خود همین دارایی های بانکی نیز بی کیفیت می شود و باید فاتحه دارایی های بانک را خواند. ممکن است بانکه به نفع مشتریان برای خریدن اوراق قرضه دولتی خلق پول کنند بنابراین موضوعات عنوان شده مولفه های مهمی به شمار می روند که به نظر می رسد توجه چندان به آن صورت نگرفته است.

 

آیا آنگونه که عنوان می شود با اجرای عملیات بازار باز می توان مانع افزایش تورم و کاهش گرانی شد؟

در مورد تاثیر گذاری عملیات بازار باز بر روی تورم؛ باید گفت با بالابردن نرخ ها و جذاب سازی آنها؛ افزایش نرخ سود در اقتصاد منجر به کاهش تورم نمی شود؛ متاسفانه دوستان تصور می کنند با جذاب کردن نرخ اوراق می توانند بخشی از نقدینگی را از جامعه بردارند تا نقدینگی سیال کنترل شود اما حجم کنونی رقمی در برابر نقدینگی نیست که بتواند سیل نقدینگی را کنترل کند.

نقطه دیگر درباره عملیات OMO بانک مرکزی وجود دارد فرض کنیم دولت اوراق را از طریق بانکها به مردم فروخت؛ در زمانی که دولت با کسری ذخایر مواجه شد و بانک مرکزی خواهان خریداری اوارق شد؛ ممکن است مردم حاضر به فروش اوراق  نشوند؛ چرا که مردم در صورتی مایل به فروش اوراق خواهند بود که برایشان جذاب باشد و این جذابیت به معنای تزریق پایه پولی بیشتر است؛ در این بین مشخص نیست با چه حجم پایه پولی رو به رو می شویم و از این پایه پولی سوء استفاده می شود؟ ما باید ترجیحات نقدینه خواهی افراد را نیز در نظر بگیریم بخصوص در موقعی که اوراق را به بانک مرکزی می فروشند بانک مرکزی چقدر باید پایه پولی تزریق کند و آیا می تواند مردم را به فروش اوراق مجاب کند و توجه به سایر مولفه ها بسیار ضروری ودر موفقیت آمیز بودن یا نبودن بازار باز تاثیر گذار خواهد بود.

نظرات کاربران
نام:
ایمیل:
* نظر: