گروه اقتصاد کلان بازارنیوز : فرشاد فاطمی استادیار دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف است. او مدرک کارشناسی مهندسی برق الکترونیک را از دانشگاه صنعتی اصفهان در سال 1373 دریافت کرد و کارشناسی ارشد خود را در رشته مهندسی سیستمهای اقتصادی اجتماعی در موسسه نیاوران ادامه داد. پس از آن به انگلستان رفت و در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه اسکس مشغول تحصیل شد. سپس دکتری اقتصاد را از کالج لندن در سال 2009 دریافت کرد. وی در گفتگو با اقتصاد نگار به بیان نظرات خود در مورد تعارض منافع پرداخته است که گزیده ای از آن را می خوانید:
اگر برای حل تعارض منافع کاری بکنیم، می شود به بهبود محیط کسب و کار هم امیدوار بود. این موضوع برای ما چقدر اهمیت دارد در شرایط تحریمی هستیم و این که فکر کنیم شرایط خارجی عوض خواهد شد و محیط کسب و کار ما بهتر میشود و این که سرمایه و تکنولوژی بیاید و چیزهایی شبیه به این چقدر روی محیط کسب و کار تاثیر میگذارد، میخواهیم به این برسیم این که رو بحث تعارض منافع کار کنیم، چقدر ضروری است ؟
من میخواهم یک نکته بگویم، داشتن محیط کسب و کار خوب مثل داشتن یک بدن چابک است.این بدن چابک احتمالا در فوتبال و دو میدانی به درد شما میخورد. یعنی میخواهم بگویم فارغ از این که شما در چه فضایی سیر میکنید محیط کسب و کار مناسب میتواند وضعیتتان را بهتر کند، محیط کسب و کار مناسب چیست؟ این است که فعالین اقتصادی بیایند و بدون این که نگرانیهای جانبی داشته باشند، بتوانند روی مسائل داخل بنگاه خودشان تمرکز کنند. حالا من میگویم اگر بخشی از عوامل بیرونی هم خراب شوند محیط کسب و کار خوب همچنان به ما کمک میکند که بتوانیم اینها را حفظ کنیم.
یعنی من اگر بنگاهی داشته باشم که این بنگاه به صورت کارآمد در فضای رقابتی کار کند؛ فارغ از این که ما تحت تحریم هستیم یا نیستیم، این بنگاه می تواند به اقتصاد ما کمک بکند اتفاقا ما ضرورت محیط کسب و کار مناسب را فراموش کردیم، درآمدهای سرشار نفت در طی سالها نشان داد که اگر بخشی خصوصی خوب کار کند دولت نیازمند آن نیست.که بتواند مالیات بگیرد و اداره کند اگر سیمان لازم است خودمان کارخانه سیمان می سازیم اگر فولاد لازم است خودمان فولاد درست میکنیم جاده را با استفاده از منابع نفت خودمان میتوانیم بسازیم، یعنی من یک حجم از منابع سرشاری داشتم که احتیاج نبود بقیه جاهای اقتصاد خیلی کار کنند
اتفاقا میخواهم بگویم ممکن است دولتها زمانهایی که در این محدودیتها قرار میگیرند بیشتر به فکر بهبود فضای کسب و کار بیفتند و ما به عنوان اقتصاددانها و فعالین کسب و کار باید از این فرصت استفاده کنیم که بگوییم تا امروز احتیاج نداشتید الان احتیاج دارید، باید فضای کسب و کار را بهبود بدهید ولی ما باید مطمئن باشیم در سازوکارهای بلند مدت این اتفاق میافتد.
اگر مثل کشورهای اطراف ما گرجستان ناگهان از کشوری که فضای اقتصادی پیچیده ای دارد نهم کسب و کار در دنیا می شود و اتفاقا خیلی هم جهشی این کار را انجام داده، چه اشکالی پیش میآید و چه دردسری ممکن است داشته باشد؟
به نظر من اصلا دردسری ندارد و کاملا شدنی است؛ منتها نکته این است که در هر سیاست اقتصادی تعدادی برنده دارید و تعدادی بازنده، برخی از سیاست های اقتصادی ممکن است تبعاتی برای طبقات ضعیف جامعه داشته باشند، شما باید مطمئن باشید به عنوان وظیفه اجتماعی می توانید از آنها حمایت کنید، اگر سیاست گذاری عواقبی دارد که آن عواقب منجر به این می شود که گروه هایی از جامعه به شدت لطمه ببینند به نحوی که حیات حداقلی آنها تحت تاثیر قرار بگیرد، باید از اینها حمایت کنید، مثل الان در شرایط تحریم که همزمان با تورم بالا رفته، ما میبینیم گروه هایی هستند که معیشت حداقلی آنها تحت تاثیر قرار گرفته، چه تحت تاثیر عوامل برون زا مثل تحریم و چه عوامل درون زا، ما باید بتوانیم از این گروهها حمایتهای حداقلی کنیم که از حداقل مواهب زندگی محروم نشوند، بهبود محیط کسب و کار اتفاقا جایی است که احتمالا همان گروههایی که دستشان به منابع و قدرت نمیرسد؛ بیشترین بهره مند شوندگان هستند.
این خودش مثال تعارض منافع نیست که سیاست گذار به جای این که از جیب خودش خرج کند از اعتبار و رایی که دارد و از جیب مردم دیگر خرج کند تا بخشی از جامعه را راضی نگه دارد؟
من این را به عنوان یک سیاست پوپولیستی به هیچ عنوان توصیه نمیکنم، این سیاست به هیچ عنوان سیاست پوپولیستی نیست. من میگویم اگر تحریمها یا هر اتفاق دیگری در اقتصاد ما باعث شود افراد از حداقل معیشت محروم شوند شما باید مطمئن شوید در کوتاه مدت حداقل معیشت این افراد تامین می شود و بعد این که مطمئن شدید در بلند مدت یک چرخهای تعریف کنید که این افراد خودشان میتوانند از این فرآیند خارج شوند.
من میخواهم بگویم اولی سیاستهای حمایتی و دومی بهبود محیط کسب و کار است. یعنی بهبود محیط کسب و کار میتواند افرادی را که در جامعه عقب ماندند از فرآیند تولید اقتصادی به این فرآیند برگرداند، البته در شرایط تحریم که اقتصاد ما با کمبود منابع مواجه است این کار از یک جنبه سختتر است، چون منابع کمتر است و از یک جنبه واجبتر است که شما با اقتصادی مواجهید که میخواهید این اقتصاد شروع به تولید کردن کند و به نظر من در شرایطی که ما در آن قرار داریم واجب و هم سختتر است منتها این موضوع به هیچ عنوان به معنای سیاستهای عوام گرایانه اعمال کردن نیست.
فضای سیاسی ما مثل فضای اقتصادیمان است، ورود و خروج در آن سخت است، حالا یا آدمها خودشان دوست ندارند خارج شوند یا نمیگذارند خارج شوند. در چنین فضایی آدمهایی که سیاست گذاری و قانون گذاری میکنند موثرند، چرا تکراری اند و سالها ماندهاند؟ نه آدمهای جدیدی با فکر جدید میآیند نه اینها خارج میشوند و همیشه هم دوست دارند بمانند، در وضعیتی که من فهمیدم جنبههای تعارض منافع خیلی زیادی داریم. چقدر این بافت سیاسی در این موضوع تاثیر گذاشته است؟
من میخواهم بگویم مسئله کمی ابعاد اجتماعی دارد، ما مشکل جانشین پروری را نه در نظام اداری یا دولتی و در بخش خصوصی هم داریم. یعنی الان صاحبان کسب و کاری را دارید که در کسب و کار خودشان مشکلی برای خودشان پرورش ندادند، نمیتوانند یک سفر بروند، حتی برای یک مدت کوتاه نمیتوانند خودشان را بازنشست کنند. یعنی به سنی رسیدند که احتیاج به بازنشستگی دارند اما کسی نیست کسب و کارشان را اداره کند. مشکل جانشین پروری برای ما یک مشکل جدی است، بخشی از آن تحت تاثیر عوامل درونی خودمان است و بخشی تحت تاثیر عوامل بیرونی، همهی اینها میتواند تاثیر گذاشته باشد، این واقعیت است باید قبول کنیم که آیا ما مطمئنیم آدمهایی که توانا هستند، نداریم؟ ما تحت تاثیر این چهرههایی که همیشه هستند آنها را ندیدیم.
بعضی از آنها که مسئولیت میگیرند ممکن است عملکرد مناسبتری نداشته باشند، میشود مصداقهایی پیدا کرد که چهره های جدیدی آمدند و عملکرد مناسبی داشتند. مثلا وزیر جدید مخابرات و ارتباطات، اول کار که آمده بود این ذهنیت و نگرانی وجود داشت که آیا ایشان می تواند از پس کار بربیاید و به اندازه کافی تجربه دارد؟ تجربه این یک سال و چند ماهه نشان میدهد چندان هم بد نبوده، حداقل عملکرد آن از همتایان خودش در گذشته ضعیف تر نبوده است.(مجری: میتوانیم بگوییم حکمرانی آن قدر هم که میخواهند جلوه دهند سخت هم نیست) علاوه بر این که سخت نیست نکته دیگری وجود دارد که به نظر من ما باید بتوانیم از تمایل افراد به رشد کردن، شکوفا کردن و شکوفا شدن خودشان در جهت منافع جمعی استفاده کنیم. شما وقتی کسی را در نظام حکمرانی و تصمیم گیری میآورید که فکر میکند من 20 سال دیگر میخواهم در اینجا رشد کنم، حواسش به کاری که امروز دارد میکند خیلی بیشتر است تا کسی که میگوید من نهایتا دو سال دیگر باید فعالیت کنم و دو سال دیگر تمام می شود، یعنی من خودم به راستی با این مبنا که بر اساس سن و شناسنامه تصمیم بگیریم چه کسانی نمیتوانند خدمت دولتی بکنند، خیلی موافق نیستم. منتها فکر میکنم همین قوانین بازنشستگی که اخیرا امده ممکن است مواهب خوبی برای اقتصاد ما داشته باشد یعنی به نظر میآید چهرههایی بیش از اندازه تکرار شدند و اتفاقی که می افتد مثل این میماند که شما دانش آموزی را هر روز بیاورید سر کلاس من بنشیند، بالاخره من تا یک سال، دو سال، سه سال ممکن است موضوع جدید به او آموزش دهم ولی بعد از مدتی من هم موضوعات جدیدم تمام میشود، البته ممکن است خودم بروم، یاد بگیرم و دوباره برگردم.
ما به استاد دانشگاهها هم فرصت مطالعاتی میدهیم، به نظر میآید برخی مدیران ما احتیاج به زمانهای بازنشستگی دارند و احتیاج به این دارند که خودشان را بازنگری کنند و سیاستهای جدید اعمال کنند، دقت کنیم فضای سیاست گذاری به معنی دقیق کلمه در سالهای اخیر در دنیا تغییر کرده و مفاهیم جدیدی در آن وارد شده و افرادی که قدیم بودند ممکن است با برخی از این مفاهیم جدید آشنا نباشند. این موضوع نافی این نیست که ما احتیاج به یک نظام جانشین پروری دقیق در ساختار اداری داریم.
همین الان که خودم موافق این داستان هستم بعضا مورد مشورت قرار میگیرم که مثلا برای فلان مسئولیت در حد مدیر کل، معاون مدیر کل و معاون وزیر چه کسی را پیشنهاد میکنی؟ وقتی فکر میکنم افراد زیادی به ذهنم نمیرسند، چون نظام بروکراتیک ما به خوبی نتوانسته جانشینان را پرورش دهد و این یکی از ایرادات ما است، به عوامل بیرونی اشاره کردم، یکی از عوامل بیرونی این است که بخشی از استعدادهای ما ممکن است دچار دغدغه مهاجرت کردن و رفتن از کشور و برنگشتن هم باشند که این هم عوامل بیرونی و هم درونی دارد، ما باید به آن هم فکر کنیم، به هر حال این که ما بهترین استعدادهایمان را از دست بدهیم لزوما برای جامعه افتخار بزرگی نیست؛ یعنی مسلما یکی از موانع است. ما یک جامعه 80 میلیونی هستیم که قاعدتا سالی هزار تا دو هزار نفر نباید دغدغه اساسی باشد ولی باید قبول کنیم برخی استعدادهای ویژه هستند که از دست دادن آنها ممکن است برای ما ضایعات بلند مدت داشته باشد.
به عنوان نکته نهایی بگویم که من بسیار خوشحال میشوم وقتی در سازمانی میروم که در آنجا معاونان از روسایشان قابلتر هستند و متاسفانه نظیر این سازمانها را در ایران بسیار کم میبینیم، وقتی قابلیتهای معاون روسای سازمانی که میبینیم حتی در وجهه بیرونی از خود رئیس هم چشم گیرتر است، خوشحال میشوم. یعنی درایت آن مدیر که توانسته افرادی را به کار بگیرد که حداقل در برخی زمینهها تواناییشان از خودش بهتر است نشان می دهد که این سازمان، سازمانی است که میتواند پویا باشد و به نظر من در آینده هم این یکی از شاخصهای پویایی سازمان است این است که شما در ردههای مختلف سازمان که نگاه میکنید آدمهای توانمندی میبینید که منتظرند در این سازمان رشد کنند.